تفسیر عکسهای هوایی

آشنایی با اصول تفسیر عکسهای هوایی

   عکسهای هوایی حاوی ثبت جزییات عوارض روی زمین هنگام عکسبرداری می باشند. یک مفسر عکس به طور سیستماتیک عکسها را بررسی می کند و به طور متناوب از سایر مواد کمکی نظیر نقشه ها و گزارش مشاهدات میدانی بهره می جوید. بر اساس این مطالعه، تعبیر و تفسیر عکسهای هوایی بر طبق طبیعت فیزیکی عوارض و پدیده های موجود روی عکسها انجام می گیرد.

تعبیر و تفسیر عکسهای هوایی ممکن است در سطوح مختلف به لحاظ پیچیدگی انجام گیرد، ( این پیچیدگی) می تواند از تشخیص سادۀ پدیده های روی زمین تا استخراج اطلاعات جزئی با توجه به پیچیدگی فعل و انفعالات بین عوارض سطحی و زیر سطح زمین باشد. موفقیت در تفسیر عکسهای هوایی با آموزش و تجربه مفسر، ماهیت عوارض یا پدیده های مورد تفسیر قرار گرفته و کیفیت عکسهای مورد بهره برداری تغییر می کند.

به طور کلی، قویترین مفسرین (کسانی که تفسیر عکسهای هوایی انجام می دهند) دارای قدرت ویژۀ مشاهداتی توأم با تصور و تفکر قوی و صبر و حوصلۀ فراوان می باشند. بعلاوه فهم کلی مفسر از پدیدۀ تحت مطالعه و آشنایی با شرایط جغرافیایی منطقۀ مورد مطالعه حائز اهمیت است.

استرئوسکوپ
با استفاده از یک استرئوسکوپ میتوان دید سه بعدی داشت و تفسیر عکسهای هوایی را انجام داد

عناصر تفسیر عکسهای هوایی

   اگر چه اکثر آحاد مردم دارای تجربۀ نسیتأ زیاد در تفسیر عکسهای “متعارف” در زندگی روز مره خود می باشند ( برای مثال، عکسهای روزنامه ای)، لیکن تفسیر عکسهای هوایی، اغلب از تفسیر روزانۀ تصاویر در سه زمینۀ مهم خارج می شود:

–  نمایش ناآشنای پلان پدیده ها نسبت به نمایش متداول و آشنای سه بعدی ( پرسپکتیو) آنها
–  کاربرد متداول طول موجهای خارج از بخش مرئی طیف نوری
–  نمایش سطح زمین در مقیاس و قدرت تفکیک نا آشنا

   در حالی که ممکن است این پارامترها برای یک مفسر با تجربه، کم اهمیت جلوه کند لیکن می تواند چالش قابل توجهی را در تجزیه و تحلیل مفسر کم تجربه از یک تصویر نشان دهد.

مطالعات تفسیر عکسهای هوایی، معمولأ شامل چندین خصوصیت اساسی پدیده های نشان داده شده بر روی یک عکس می گردد. برای هر منظور خاص، طریقه و خصوصیات دقیق و مفیدی که بستگی به حوزۀ کاربرد آنها دارد، مورد بررسی قرار می گیرد. به هر صورت اکثر کاربریها خصوصیات اساسی و یا تغییرات آنها را در نظر می گیرند که عبارت‌اند از :

شکل، اندازه، الگو، تن ( ته رنگ )، بافت، سایه ها، مکان و ارتباط.

شکل:
مربوط به فرم کلی، وضعیت یا شرح هر پدیده به تنهایی می گردد. همچنین در حالتی که از عکس استریو استفاده شود، ارتفاع عارضه شکل آنرا تعریف می کند. شکل بعض از پدیده ها آنچنان قابل تشخیص است که تفسیر آنها ممکن است تنها از طریق این معیار مشخص شوند. ساختمان پنتاگون نزدیک واشنگتن D.C یک مثال کلاسیک برای این وضعیت است. بدیهی است تشخیص تمامی اشکال به این سادگی ممکن نیست لیکن هر شکلی دارای ویژگی خاصی برای مفسر می باشد.

اندازه:
اندازۀ پدیده های روی عکس باید در قالب مقیاس عکس در نظر گرفته شود. به عنوان مثال چنانچه « اندازه » در نظر گرفته نشود ممکن است محل نگهداری حیوانات با محل نگهداری گندم اشتباه تفسیر شود. همچنین اندازه های نسبی بین پدیده های عکسی هم مقیاس باید در نظر گرفته شوند.

الگو:
الگو مربوط به ترتیب فضایی پدیده ها می شود. تکرار فرمهای کلی خاص یا ارتباطات آنها، خصوصیات بسیاری از پدیده های طبیعی و یا مصنوعی می باشد، و به پدیده ها الگویی می دهد که فهم آنها، و تفسیر عکس را یاری می بخشد.
برای مثال فضای پارکینگ در سینمای اتومبیل سواران دارای الگو و نمودار خاصی است که به تشخیص مفسر کمک می کند. در صورتی که یک مفسر کم تجربه که با دقت به اندازه، شکل و الگو توجه نکند، سینمای اتومبیل سواران را با خانه های مسکونی اشتباه می گیرد. به همین صورت ترتیب فضایی خاص درختان یک باغ میوه در یک کنتراست قابل تشخیص نسبت به درختان جنگل می باشد.

تن( ته رنگ ):
تن مربوط به روشنایی نسبی یا رنگ پدیده های روی عکس می گردد. برای مثال تن های نسبی عکس می تواند جهت تشخیص بین درختان سوزنی و پهن برگ در عکسهای سیاه و سفید مادون قرمز بکار برده شوند.
تن موجود در مناطق پوشیده از زهکش الگوی قابل توجهی از خاکهای تن روشن و تن سیاه را نشان می دهد بطوری که الگوهای تنی بر اساس شرایط زهکشی خاک تغییر می کنند ( مناطق درای تن های روشنتر به لحاظ توپوگرافی بالاتر قرار گرفته و خشک تر هستند. مناطق دارای تن های تیره تر در مناطق پست تر بوده و مرطوب تر هستند ).
بدون اختلافهای تنی، شکل، الگو و بافت پدیده ها قابل تفکیک نخواهند بود.

بافت:
بافت عبارت است از فرکانس تغییر تن بر روی یک عکس. بافت بصورت ترکیبی از آحاد پدیده ها که ممکن است تشخیص آنها به صورت مجزا به علت کوچکی بیش از حد، بر روی عکس غیر ممکن بنظر آید، ( نظیر برگهای درختان و سایۀ برگها ) تولید می شود. بافت محصولی است از شکل، انداه، الگو و سایه و تن هریک از پدیده ها.
بافت، نرمی ( همواری ) و یا سختی ( ناهمواری) دیداری کلی عوارض یک تصویر را تعیین میکند. هنگامی که مقیاس یک عکس کاهش می یابد، بافت هر پدیدۀ داده شده یا هر منطقه بشدت ظریفتر (کوچکتر) شده و نهایتأ محو می گردد.
یک مفسر اغلب می تواند بین پدیده های با انعکاسهای مشابه، بر اساس اختلافهای بافتی، آنها را از یکدیگر تشخیص دهد. یک مثال، وجود بافت نرم (هموار) چمن سبز در مقایسه با سبزی مربوط به پوشش درختان جنگلی دارای بافت سخت، در یک عکس می باشد.

سایه ها:
سایه ها از دو جهت مخالف برای مفسر مهم هستند.

–  شکل یا شرح یک سایه، تصوری از شکل پدیده را در ذهن مفسر ایجاد می کند( که موجب کمک به او می گردد)
–  پدیده هایی که بین سایه ها قرار گرفته اند، نور کمی را منعکس می سازند و به همین علت تکیک آنها بر روی عکسها دشوار است.

برای مثال، سایه های ایجاد شده به وسیلۀ انواع مختلف درختان و یا عوارض مصنوعی ( پلها، پستی و بلندیها، برجها و غیره) می توانند به طور قطع در تشخیص آنها بر روی عکس کمک نمایند. سایه های ناشی از تغییرات سریع در پستی و بلندیهای زمین، بویژه در عکسهایی که با زاویۀ پایین نور خورشید اخذ شده اند، می توانند در بررسی تغییرات تو پو گرافی طبیعی که ممکن است به لحاظ زمین شناسی و فرم زمین سودمند باشند، کمک نمایند.

مکان:
مربوط به موقعیت جغرافیایی و یا توپوگرافی می گردد و کمک مهم ویژه ای در تشخیص انواع روییدنیها می باشد. برای مثال، انتظار می رود گونه های درختی خاص در مکانهای مرتفع خوب زهکشی شده، وجود داشته باشد در صورتی که بنظر می رسد سایر گونه های درختی در اراضی پست که قابلیت زهکشی مناسبی ندارند بوجود آیند. همچنین انواع گونه های درختی صرفأ در مناطق خاص جغرافیایی بوجود می آیند. (برای مثال درختان چوب قرمز در کالیفرنیا)

ارتباط:
مربوط به وجود پدیده های خاص در ارتباط با سایر ( پدیده ها) می باشد برای مثال، تشخیص یک چرخ و فلک در صورتی که نزدیک انبار غله مزرعه ای متوقف باشد، مشکل است، لیکن در یک منطقه ای که به عنوان پارک تفریحی به شمار می رود آسان به نظر می آید.

این مطالب را نیز مطالعه کنید :
محصولات ویژه فروشگاه :
اشتراک در
اطلاع از
5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فهرست